سماجت

سماجت

همیشه اول با جرقه یک فکر شروع می­شود. فکر داشتن یا شدن. بعد به تدریج شکل می­گیرد. پر و بال در می­آورد  و پرواز می کند. هر جا که می­روی با تو ست. مثل پروانه ای می ماند که روی لیوان چایت نشسته باشد.  حالا دیگر هر چه را که می بینی و یا هر حرفی را که می شنوی  علامت های جاده­ای هستند که تو را به سوی مقصود هدایت می کنند. شگفت زده می­شوی که  همه درباره فکر تو حرف می­زنند و اعجاب انگیز است که هرچه که می­خوانی تو را به سوی مقصدت هدایت می­کند. بارها به سوی  آن فکر، آن هدف،  خیز برمی­داری اما  ناکام باز میگردی. ناکام؟ نه! شاید نا موفق!  اما در هر بار تلاش چیزهای تازه ­ای آموخته ای. تصمیم می­گیری که به کلی فراموشش کنی. اما او دیگر دست از سرت بر نمی­دارد. گاه و بیگاه خودش را به تو نشان می­دهد. هر روز نقشه راه تازه­ ای در سرت قرار می­دهد. تا آن­جا که چاره ­ای جز دنبال کردنش باقی نمی ماند. و بالاخره دریک صبح روشن آن فکر ، آن خواسته، در دستان تو قرار دارد. سماجت در دستیابی به اهداف متعالی،  برجسته ­ترین خصوصیت انسانی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *