شاید به جرئت بشود گفت که عزت نفس کلید رضایت از خود، رضایت از دیگران و رضایت از زندگی است. در مقابل حس عزت نفس، خود کم بینی نوعی حس درونی است که به مثابه آفتی، لحظه لحظه زندگی را از معنا تهی و آن را مسموم می سازد. انسان خود کم بین از خودش و از دیگران متنفر است. از خودش متنفر است چرا که از اصالت درونی خویش آگاه نیست و جوهر انسانی خویش را نمی شناسد. و از دیگران متنفر است چون معتقد است که آن چه طبیعت از او دریغ داشته را به دیگری ارزانی کرده است. انسان خود کم بین در هر دم و بازدم به خاطر می آورد که کمتر از دیگران است. که بی ارزش است. همین احساس سبب می شود که همواره در دیگران به دنبال چیزهایی باشد که در خودش نیست و آن چیزها را علت برتری دیگران بر خودش بداند. همین احساس سبب حسادت او به اطرافیانش می شود. او به جای اینکه بر تواناییها ، زیباییها و دانش خودش متمرکز شود، بر نداشته هایش و بر داشته های دیگران متمرکز می شود و به آنها رشک می ورزد. حس رشک و حسادت در چشمان شخص حسود و در نگاهش هویداست. او قادر نیست این حس را پنهان کند و تلاش ناکامش برای پنهان ساختن چنین حسی، نعل وارونه ای است که او را به شیوه بدتری در چشم دیگران رسوا می سازد. شخص خود کم بین به سختی میتواند رابطه دوستی پایداری را با اشخاص دیگر برقرار کند. چرا که او هر رفتار یا گفتار اطرافیانش را، که ازنظر خودش نامطلوب باشد، به سندی مبنی بر بی ارزش بودن خودش تفسیر میکند و با واکنشی غیر قابل انتظار رابطه دوستی را نابود میسازد. همین واکنش را و شاید به مراتب شدیدتر از این را می توان در رابطه زناشویی شخص خودکم بین انتظار داشت. او یا با خودخوری زندگی را بر خودش جهنم می سازد و یا با رفتار خشونت بار زندگی زناشویی اش را به پرتگاه نیستی میکشاند.
فقدان عزت نفس شاید در همه افراد به میزانی وجود داشته باشد اما اگر همه گیر باشد میتواند مولود شرایط اجتماعی بوده و آن را باید عارضه ای دانست که جامعه به آن مبتلا است. بررسی اینکه حس خودکم بینی شخص ناشی از یک بیماری همه گیر در جامعه است و یا یک عارضه فردی است در این نوشتار کوتاه جایی ندارد. همچنین اینکه آیا حس خود کم بینی مولود تربیت و محیط است، یا ذاتی است و آیا در نتیجه کمبودها و کاستیهای مادی و معنوی شکل می گیرد، شاید دقیقا” معلوم نباشد. اما تاریخ پر از سرگذشت نامدارانی است که با غلیان چنین حسی مردمان بسیاری را به کام مرگ و حتی سرزمینی را به کام نابودی کشاندهاند.
کسی که از وجود چنین حسی در درونش آگاه باشد، راه طولانیی را باید برای مبارزه با آن و جایگزینی اش با عزت نفس طی کند. اما باز هم سلامت روان چنین شخصی بسیار بهتر از کسی است که حتی قادر نیست چنین حسی را در وجودش شناسایی کند. برای تقویت عزت نفس راههای گوناگونی پیشنهاد شده که از آن جمله خانه تکانی ذهنی و شناسایی و دور ریختن باورهایی است که دستاوردی جز خودکم بینی و کاهش عزت نفس ندارند. پذیرش خود به لحاظ جسمس و فکری، تلاش در جهت توانمند سازی خود باز هم به لحاظ فیزیکی ، فکری و مهارتی، و تلاش در جهت یافتن حلقه ای از دوستان حمایتگر، شاید برخی از راهکارهای افزایش عزت نفس باشد. در هر صورت راه رهایی از خودکم بینی، راهی طولانی شاید به طول عمر شخص باشد. اما آگاهی و تسلط کامل بر ذهن، باورها و افکار و نگاه موشکافانه به چرایی واکنشهای مان به رویدادهای اطراف شاید نخستین گام برای پیمودن این راه پر نشیب و فراز باشد.