درباره نوشتن

درباره نوشتن

نوشتن اگر هیچ فایده ای نداشته باشد همین بس که هر وقت از زور بی حوصلگی دنیا را تنگ می بینم، می دانم که پناهگاهی دارم و مشغولیتی. می دانم پناهگاهم این دفترچه و مشغولیتم نوشتن است. همینکه نشستم و قلم را به دست گرفتم، موضوعی  برای نوشتن پیدا می کنم. اگر دراوضاع اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی چیز دندان گیری برای نوشتن نیافتم ، اگر رویدادهای روزانه آنقدر یکنواخت و کسل کننده است که درباره آنها نوشتن چیزی جز تکرار ملال آور دردها نیست،  آن وقت کافی است که از پنجره بیرون را نگاه کنم. حتی اگر آدمها را از پنجره نبینم و اتومبیلی هم از درازای کوچه عبور نکند، شاخه های درختان، پرواز کلاغها و آسمان آبی یا گاهی هم خاکستری، ابری یا آفتابی، خودشان را به من نشان می دهند و با تمنا از من می خواهند تا چند کلمه ای از آنها بنویسم و روی سطرهای این دفتر با آن ها سخن بگویم. شگفتا که آنها چگونه با من حرف می زنند و من چگونه  با گوش دل صدای آنها را می شنوم. و اینک  با نوشتن روی خطوط دفترم   صدایشان  را به گوش دنیا می رسانم. از کلاغی می نویسم که پرهای بالش ازشدت آلودگی هوا به هم چسبیده و تغییر رنگ داده است. از  درختی که شاخه هایش را درطلب باران  به سمت آسمان دراز کرده ویا از  یاکریم ها و کفترچاهی هایی که به پنجره همسایه نوک می زنند تا پیرمرد مهربان  برایشان دانه بریزد. ازلبخند نسترن به گل نشسته در حیاط خانه روبرو.  این ها را نوشتم که بگویم همیشه موضوعی برای نوشتن هست. حتی اگر پنجره ها را با پرده های ضخیم بپوشانی تا دیگر حتی از پشت شیشه های پنجره هم چیزی نبینی، باز هم می توانی به قلبت بازگردی، به صدای قلبت گوش بسپاری و آنچه را که در گوشت زمزمه می کند روی کاغذ بیاوری.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *